كارل كازمير تئودور ميرهولد»، 28 ژانويه (نهم فوريه) سال 1874 در شهر پنزا در خانوادهاي
آلماني و صاحب كارخانة انگور به دنيا آمد و پس از پايان دبيرستان پنزا در سال 1895، وارد
دانشكده حقوق دانشگاه مسكو شد. او دورة تحصيلات دانشگاهي را به پايان نرساند.
اواخر سال 1895 پس از اتمام 21 سالگي و به عبارتي پس از رسيدن به سن بلوغ، به
كيش اسلاو گرويد و اسم كوچك خود را به افتخار نويسنده محبوب خود، وسهوالود گارشين،
به وسهوالود تغيير داد. وي در سال 1896 وارد آموزشگاه موسيقي ـ تئاتر انجمن فيلارموني
مسكو در كلاس و.ايِ. نميرويچ ـ وانچنكو شد و بلافاصله در كلاس دوم ثبت نام كرد و در سال
1898 پس از به پايان رساندن دورة آموزشي به همراه الگا كينپو، ايِ.م. ماسكوين و ديگر
هنرپيشهها وارد گروه تئاتري شد كه در همين زمان تأسيس شده بود. معروفترين نقشهاي
ميرهولد تريپلف و توزنباخ («مرغ دريايي» و «سه خواهر» چخوف)، ايوكانس («بيكسان» هوبمان)، مالوليو و پرنس اركونسكي («شب دوازدهم» و «تاجر ونيزي» شكسپير) بود.
بهار سال 1902 فعاليت كارگرداني او به تنهايي شروع شد. او به همراه آ.س. كاشه
ورف گروه تئاتري هنرپيشههاي دراماتيك روحي را در هرسون به مديريت كاشه ورف و ميرهولد تأسيس كرد. چندين نمايش را در نيكلايف و سواستوپل به روي صحنه برد. در فصلهاي بعدي به دليل اينكه كاشه ورف به كييف رفت او تئاتر را به تنهايي مديريت كرد. اين گروه تئاتري«انجمن درام نوين» نام گرفت. او سه سال با اين گروه تئاتري كار كرد. بهرغم عوض شدنشهرها (هرسون، تفليس، پالتاوا)، برنامهها و بسياري از هنرپيشهها اين گروه تا تابستان
سال 1906 و حتي بعدها بدون حضور ميرهولد موجوديت خود را حفظ كردند. تابستان سال
1902 نخستين سفر ميرهولد به خارج از كشور (ايتاليا) صورت گرفت. از ماه مي تا ماه اكتبر
1905 ميرهولد به دعوت ك. س. استانيسلاوسكي يك استوديوي تئاتري را در مسكو مديريت
كرد و نمايشهاي «مرگ تنتازيل» و «كمدي عشق» را آماده اجرا كرد. اين تئاتر از اواخر سال
1905 تا فوريه سال 1906 بسته بود.
در اكتبر سال 1905 ميرهولد در يادداشت خود نوشت: من براي انقلاب خوشحالم. انقلاب،
تئاتر را از اعماق به اوج رساند و اين زمان ميرهولد در پتربورگ بود و اغلب به نزد ويچسلاو ا
يوانف ميرفت. در «برج» او واقع در طبقه پنجم اغلب بلوك، سالاگوب، بلي و بروسف حضور
داشتند و در باب هنر و ادبيات و از جمله تئاتر به بحث مينشستند. وضعيت تئاتر آن زمان
پتربورگ به صورتي بود كه خواستة ميرهولد را تأمين نميكرد و او دوباره با گروه هنري خود
به شهرستانها رفت و به تفحص و تجربه ادامه داد.
پس از به پايان رساندن سفرهاي هنري ميرهولد دوباره به پتربورگ برگشت و ف.كميسارژفسكي او را به تئاتر خود دعوت كرد كه ميرهولد چندين نمايش سمبوليك از جمله «گددا گابلر» ايبسن و
«خواهر باتريس» مترلينگ را در آنجا به نمايش گذارد. اما نارضايتي باز هم به سراغ ميرهولد آمد و هر چه كه اجرا ميكرد برايش جالب نبود و راضياش نميكرد. او در فكر جستوجوي تئاتر جديدي بود كه بتواند به طور كامل پاسخگوي ايدة فرم تئاتري او باشد.بالاخره نمايشنامه كوتاهي از آ. بلوك، تحت عنوان «دلقك» به دست او رسيد. پس از خواندن نمايشنامه،
ميرهولد از هيجان به لرزه افتاد. نخستين بار بود ميديد كه يك اثر دراماتيك اين گونه بيپروا و جسورانه از مشروط بودن تئاتر، كه قبلاً حتي فكرش را نكرده بود، سخن گفته است. بر اساس نمايشنامه بلوك، مؤلف از پشت پرده بيرون ميآيد و از دست هنرپيشهها كه فكر و نيّت او را با جسارت عنوان كردهاند، نزد تماشاچيان شكايت ميكند. بعد دوباره مؤلف به جلوي صحنه ميپرد و سخنان تنفرآميزي بيان ميكند. اما ناگهان دستي از پشت پرده او را ميگيرد و به عقب ميكشد.
بعد دلقك در ميان چراغهاي جلوي صحنه خم ميشود به طرف مردم، شديداً فرياد ميكشد:
«كمك كنيد! دارم خفه ميشم.» اين دقيقاً همان چيزي است كه لازم است! يعني ميتوان
دور تسلسل تئاتر سمبليك را از بين برد و هنرپيشهها را به طور تنگاتنگ به مردم نزديك كرد و
تماشاچي را با صحنه پيوند داد.
نمايشنامه بلوك در كل 35 تا 40 دقيقه بيشتر به طول نينجاميد؛ اما همين چهل دقيقه در
شرح حال ميرهولد اهميت فوقالعادهاي داشت.
دلقك، سرنوشت كارگردان ما را تغيير داد و همة دگرديسيهايي را كه بعدها در هنر او انجام
گرفت مشخص كرد. اين نمايش 30 دسامبر سال 1906 به روي صحنه رفت.
نظرية «تئاتر مشروط» به طور تئوريك از سوي ميرهولد پايهگذاري شده بود. تئوري كه بر ضد فرود آمدن و حيات ناتوراليسم تئاتري بود. تئاتر مشروط به طور كامل در تئاتر و.ف.كميسارژفسكي(پتربورك) انعكاسيافت. جايي كه ميرهولد در سالهاي 1907 ـ 1906 كارگردان اصلي آن بود. با ادامه كار كارگردانيدر تئاتر الكساندريسكي (از سال 1908) ميرهولد هدف ديگري را دنبال كرد و اين همانا احياي اصول «تئاتر قرون گذشته» بود. او كمدي حاد «گروتسك» تراژيك را با سنتهاي نمايش مردميميداني در نمايشهاي «دون ژوان» مولير، «بالماسكه» لرمانتف، تركيب كرد كه اهميت زيادي در فعاليت هنري او داشت و اين سند اساس كار جديد ميرهولد در استوديوي بارادنيسكوي بود (از سال 1914 در پتربورگ) جايي كه او نمايشهاي «به ناشناس» و «دلقك» بلوك را به اجرا گذاشت.
مخالفت بر ضد ناتوراليسم بازاري ـ بورژوا ميرهولد را به نخستين سالهاي پس از انقلاب اكتبر سال191۷ و به طرح ايدة «اكتبر تئاتري» برد. طرحي كه در جهت ايجاد يك تئاتر سياسيـ تبليغاتي، روشن، جهتگيري شده بود. بقاياي تأثيرات سمبوليك و مناظره بر ضد تئاترهاي آكادميك اغلب درفعاليت ميرهولد، در زمان شوروي، حس ميشد. با معروفترين نمايشهاي اجراشدة او در سالهای1928 ـ 1920براي ايجاد هنر مرتبط با جامعه انقلابي معاصر، هم از لحاظ محتوايي و هم از لحاظ شكل ديناميك مختص آن جهتگيري شده بود. اين نمايشها به روح شاعرانه و.و. ماياكفسكي و تعبير او از تئاتر به عنوان رابط بين «تريبون» و «نمايش» نزديك بودند. اين ويژگي مختص نمايشهاي «راز ـ كميك»، «ساس» و «حمّام» ماياكفسكي، «زوري» ورخان، «ماندات» اردمان، ويشنوسكي و «مقدمه» هرمان بود.
ميرهولد ضمن كار روي آثار كلاسيك تئاتر، تمايل به كشف راز افشاگرانه اجتماعي و نمايشي
نمايشنامهها داشت. گاهي او ضمن اينكه در تحقّق رؤياي كارگرداني خود تلاش ميكرد كار
بررسي متنهاي ترميمشدة «جنگل» آستروفسكي، «بازرس گوگول»، «امان از عقل» گريبايدف
و غيره را متوقف نميكرد.
ميرهولد تحقيقات خود را در تئاتر موزيكال تحقّق بخشيد. در سالهاي پيش از انقلاب او اپراهاي
جديدي به روي صحنه آورد. در سال 1935 «بيبي پيك» چايكفسكي را در تئاتر ـ اپراي مالي
لنينگراد به شكلي نو اجرا كرد. ميرهولد در سالهاي 1924 ـ 1922 مدير هنري تئاتر انقلاب مسكو بود.
ميرهولد به كارهاي ادبي از جمله ترجمه آثار ادبي نيز پرداخته است. از سال 1906 او به روي
مقالههاي مربوط به تئاتر كار كرد و آنها را در مجلات مختلف به چاپ رساند. در سال 1913 اين مقالات به صورت كتاب جداگانهاي با نام «درباره تئاتر» منتشر شد.
ميرهولد، در تئاترهاي درباري (الكساندريسكي، مارينسكي و ميخائيلوفسكي) به طور مستمر،
تا سال 1918، كار كرد و نتيجة كار او به اجرا در آمدن 21 نمايش دراماتيك از جمله «دون ژوان»مولير «رعد و برق» آستروفسكي، «دو برادر» و «بالماسكه» لرمانتف و ده تئاتر موزيكال از جمله«تريستان و ايزولدا»ي واگنر، «آرفي» گلوك، «مهمان سنگي» آ.س. دارگوميژسكي و ... بود.همزمان با كار در تئاتر پتربورگ فعاليت آموزشي ميرهولد نيز شروع شد. در سالهاي 1909 ـ 1908نخستين استوديوي آموزشي واقع در آپارتمانش در خيابانژوكفسكي شروع به كار كرد كه فعاليت آن يك سال ادامه داشت. در همين آپارتمان بود كه م.ف. گنسين براي نخستين بار تئوري خود را مبني بر اجراي آهنگين در درام مطرح و تدوين كرد. در سالهاي اخير نيز ميرهولد در مدرسه تئاتر ك. اي. دانمان در رشتههاي ملودي ـ درام تدريس ميكرد. در سال 1913 ميرهولد بار ديگراستوديوي آموزشي خود را گشود. از جمله استادان اين مؤسسه آموزشي م. ف. گنسين، و.ن.سالاويف و يو.م. بوندي بودند. استوديو ابتدا در خيابان تروايتسكايا قرار داشت. اما از سال 1914تا اوايل سال 1918 به خيابان بارادنيسكي انتقال يافت. از سال 1916 ـ 1614 هيئت تحريريه مجله «عشق به سه پرتقال» كه هشت شماره مجله به مديريت ميرهولد چاپ كردند نيز در ايناستوديو حضور داشتند. در سالهاي 1919 ـ 1918 همزمان با تشكيل تئاتر جديد شوروي وهمكاري ميرهولد در شوراي تئاتر (نخستين ارگان شورايي در زمينه مديريت كارهاي هنري) و به روي كار آمدن دولت مسكو، او رشتههاي توجيهي آموزشي مهارت اجراهاي صحنهاي را در پطروگراو تدريس كرد.
تابستان سال 1919 را ميرهولد در جنوب به سر برد. ابتدا در پالتا، سپس در روسيه نو. سپس
توسط سازمان ضد جاسوسي دينكين دستگير شد و تا اوايل نوامبر سال 1919 در زندان بود.
پس از آزادي از سوي ارتش سرخ روسيه جديد به عنوان مدير مسئول زيرمجموعه حوزههاي
هنري كميته انقلابي روسيه جديد منصوب شد. از نوامبر سال 1920 ميرهولد مجدداً رياست
تئاتر تأسيسشده توسط اولين جمهوري فدراتيو شوروي سوسياليستي روسيه را عهدهدار گرديد و از سال 192۱فعاليت آموزشي خود را كه تا پايان زندگياش ادامه يافت از سر گرفت. در سال 1923تئاتر ميرهولد و در سال 1926 تئاتر دولتي ميرهولد تأسيس شد كه تا پايان سال 1937 داير بود.اجراي نمايشهايي چون «جنگل»، «اعتبارنامه»، «بازرس»، «امان از عقل»، «ساس»، «حمام»،«آخرين باعزم»، «خانمي با كامليا» براي ميرهولد و تئاتر او شهرت جهاني به همراه داشتند.ميرهولد از سال 1923 تا سال 1926 هم براي اجراي نمايش و هم براي درمان خود، به طور مرتب به كشورهاي آلمان، فرانسه، انگليس، ايتاليا و چكاسلواكي سفر كرد. پس از تعطيل شدن تئاتردولتي ميرهولد استانيسلاوسكي از ميرهولد خواست تا كارگرداني تئاتر ـ اپراي او را به عهده بگيرد.پس از مرگ استانيسلاوسكي به عنوان كارگردان اصلي اين تئاتر شروع به كار كرد
و كار ناتمام استانيسلاوسكیي بر اپراي «ريگوليو» را تمام كرد. آخرين كار اجرايي ميرهولد، طرح اجراي هنرنمايي دانشكده تربيت بدني لنينگراد براي رژه ورزشي در اين شهر بود. در 15 ژوئن سال 1939ميرهولد در كنفرانس كارگرداني وتو سخنراني كرد؛ سپس به لنينگراد رفت و در آنجا دستگير و 2 فوريه سال 1940 كشته شد.
نظرات شما عزیزان: